سفارش تبلیغ
صبا ویژن
شهر من گمشده است اردکان
وبلاگ حرف هایی خودمانی است در مورد شهرم حرف هایی که شاید به تعداد شهر های ایران قابل تکرار باشند
شنبه 92 آبان 18 :: 12:11 صبح ::  نویسنده : دختر کویر

شهید مطهری می گوید:

شمر هزار و سیصد سال پیش مرد شمر امروزت را بشناس

کاش جایی دوره شمر شناسی برگزار می کرد

شمری که نماز می خواند و مسلمان است و شمر است

می ترسم

گاه می ترسم زیر علم شمر برای امام حسین گریه کنم

من فکر می کنم شمر امروز ما دارد این روزها چشمهایش را می مالد تا تیز تر ببینند شمر امروز دارد گوشهایش را تیز می کند و دارد قدرت می گیرد

من وقتی می گویند در کشور ما زنان باید خوانند شوند می ترسم

و نمی دانم چرا یاد شمر می افتم شما چطور ؟

خدایا دست مارا بگیر




موضوع مطلب :
چهارشنبه 92 آبان 15 :: 11:26 صبح ::  نویسنده : دختر کویر

این فرهنگ تشکر از روحانی بد نبود

حداقل به ما یاد می داد قدردانی را

بماند که این روز ها باید بگوییم روحانی ... هیچی  باز هم مچکریم

ولی می خواستم بگویم حامد زمانی مچکریم

این که موسیقی روزی در کشور ما برسد به اینجا که سیاسی ترین و دینی ترین حرف مردمش را با صدای بلند فریاد بزند به نظر من جای تقدیر و تشکر دارد

این که جوانی بعد از سی سال با همه سختی هایی که این کار دارد اینگونه تلاش کند جای تشکردارد

دلم می خواهد از طرف همه مذهبی هایی که دل چندان خوشی از موسیقی ندارند یک تشکر جانانه از حامد زمانی بکنم و دعا کنم همیشه در این راه موفق باشد

شاعر:دکتر محمد مهدی سیار

متن شعر:
مرگ بر تازیانه ها
تازیانه های بی امان
به گرده های بی گناه بردگان
مرگ بر مرگ ناگهانی صد هزار زندگی
در یکی دو ثانیه
با سقوط علم از آسمان
مرگ بر کشتن جوانه ها
مرگ بر انتشار سم در زلال رودخانه ها
مرگ بر فصاحت دروغ
مرگ بر بوق های بوق
مرگ بر سیم های خاردار و کشتزارهای بیم
مرگ بر گورهای دسته جمعی و بندهای انفرادی زمین
مرگ بر بریدن نفس
مرگ بر قفس
مرگ بر شکوه خار و خس
مرگ بر هوس
مرگ بر حقوق بی بشر
مرگ بر تبر
مرگ بر شراره های شر
مرگ بر سفارت شنود
مرگ بر کودتای دور
زندگی باد زندگی او
زنده باد زندگی من، تو، ما
یک کلام… مرگ بر آمریکا
مرگ بر ابولهب
مرگ بر یزید و شمر و ابن سعد
مرگ بر زاده‌ی زیاد
بگو بلند: بیش باد
مرگ بر قطعنامه های بستن فرات، قحط آب
مرگ بر تیر مانده بر گلوی کودک رباب
مرگ بر قطع خنده های روشن علیرضا
مرگ بر گلوله ای که خط کشید روی خاطرات آرمیتا
یک کلام…مرگ بر آمریکا




موضوع مطلب :
سه شنبه 92 آبان 7 :: 11:22 صبح ::  نویسنده : دختر کویر

حالا که بعد از پنجاه روز عامل تصادفات  تهران قم مشخص شد  من به همشهریانم فکر می کنم به جوانی که مادر و نامزدش را در این تصادف از دست داد به خانواده ای که از پدرشان هیچ نماند به فکر این روزهایشان هستم به خوابی که شب ها بیدارشان می کند و ...

من به تصادفاتی که این روز ها جان همشهریانم را می گیرد فکر می کنم به عروسی که در یک تصادف پدر شوهر، همسر و پسرش را از دست داد و به داغی که دل او را عذادار کرد

و من به جوانانی فکر می کنم که این روز ها خبر خودکشیشان را شنیدیم به بازماندگانشان فکر می کنم و به داغی که علاوه بر نگاه مردم باید تحمل کنند

من نگرانم نگران نقشی که هر کدام از ما به عنوان افراد جامعه برای جلوگیری از بروز این وقایع داشتیم می اندیشم

فکر می کنم کاش کمی قبل از این که دیر شود به فکر باشیم




موضوع مطلب :
دوشنبه 92 آبان 6 :: 12:7 صبح ::  نویسنده : دختر کویر

سندس

یک واژه قرآنی به معنی حریر نازک که لباس بهشتیان است

پارچه فروش خوش سلیقه ای در شهر من این نام را برای مغازه خود انتخاب کرده و در ورودی مغازه اش نیز تابلویی شامل آیه قرآن با ترجمه ی آن نصب کرده تا مقصود خود را از این نام گذاری بنماید

اما امان از وقتی که کسی با یک دیدگاه مذهبی ولی با بی سلیقگی از این اسامی استفاده کند

مورد قدیمی آن همان قصابی است که به نام ائمه مزین می شود  که نام گذار محترم به ترکیب این اسم حتی گویا ثانیه ای فکر نکرده است اما این مورد قدیمی است مورد جدید نامگذاری پیش دبستانی بصیرت است.

دوستی می گفت بیا سال بعد پیش دبستانی بزنیم و اسم آن را بگذاریم پیش دبستانی دشمن شناسی




موضوع مطلب :
دوشنبه 92 مهر 29 :: 2:15 صبح ::  نویسنده : دختر کویر

در احوالات این روزها که

ظریف با ظرافت خواسته محرمانه بماند و شریعتمداری می گوید سنگ ها را بسته و سگ ها را گشوده اند

من فکر می کنم باید حواسمان باشد که:

برای نرمش قهرمانانه باید اول قهرمان بود

آدم ذلیل که دیگر نرمش لازم ندارد

این همان نکته ای است که باعث شددر زمان خاتمی جناب روحانی هرچه نرمش نشان داد به جایی نرسید

حالا که به خاطر تلاش های دولت احمدی نژاددر زمینه ی هسته ای قهرمان شده ایم می توانیم از خود نرمش قهرمانانه نشان دهیم امیدوارم با نرمش زیادی دولت آن قهرمانی و خون شهیدان هسته ای کشورمان پایمال نشود

هرچند به گفته اقا به تیم مذاکره کنند اعتماد داریم و صد البته که برایشان دعا می کنیم.




موضوع مطلب :
دوشنبه 92 مهر 15 :: 7:28 صبح ::  نویسنده : دختر کویر

دیروز با اقایی هم کلام شدم که مسئولیتی در جایی فرهنگی دارد

در مورد نوجوان امروز و دیروز می گفت

و عملا و خیلی جالب دهه شصت و هفتاد را حذف کرد

او گفت نوجوان امروز ما اطلاعات مذهبی کمی دارد و از بحران هویت رنج می برد

اما دیروز نوجوان ما با یک خودشناسی و خداشناسی عمیق نارنجک به کمر می بست و از اسلام تا آخرین قطره خون دفاع می کرد

و من متعجب ماندم (اصلا این روزها کلا متعجبم)

پس نوجوانان دهه شصت و  هفتاد آنهایی که حالا مادر یک دختر نوجوانند و یا تا چند سال دیگر نوجوانی دارند اصلا به کل در برنامه ریزی مسئولان فرهنگی ما حذف شده اند گویا

می خواستم بگویم وقتی که ما نوجوان بودیم و شما در مدارس با فرستادن معاون مدرسه به سوراخ سنبه های آن و با تهدید به کم کردن نمره ی انضباط بچه ها را مجبور می کردید که در نماز جماعت شرکت کنند البته بدون تهیه ی مقدمات آن (حتی ابتدایی ترین  چیز  یعنی یک دستشویی تمیز که دلت بخواهد آنجا وضو بگیری حالا توضیح اهمیت نماز و فلسفه ی آن بماند ) باید فکر امروز را می کردید که آن نوجوان دیروز امروز مادری نیست که فرزندش را به نماز ترغیب و تشویق کند.

دلم سوخت برای نسلی که فراموش شد و حتی امروز بازخواست می شود که گودزیلا تربیت کرده.

بله بماند اما

می خواستم ببپرسم به نظر شما دغدغه امروز نوجوانان شهر ما چیست ؟

یا اصلا در دوران نوجوانی خودتان چه دغدغه ای داشتید ؟

 

 

 




موضوع مطلب :
یکشنبه 92 شهریور 31 :: 5:17 عصر ::  نویسنده : دختر کویر

چند شب پیش به سلامتی سالگرد ازدواجمون بود و قرار بود خانوادگی بریم شام رو بیرون بخوریم .

موقع عصر همسر بنده از محل کارشون فراخوانده شدند و بیرون رفتن موند برای یازده شب

همسر جان که تشریف اوردند گفتند می ریم بیرون اشکال نداره دیر شده آخه من به بچه ها قول دادم

خلاصه رفتیم بیرون

اینجانب پیشنهاد دادم بریم به رستورانی که از طرف محل کار همسر باهاش قرداد دارند و چند درصدی تخفیف می دهند

همسر جان فرمودند نه اونجا به کرامت انسانی آدم توهین میشه(البته همسر جان درست می فرمایند کارکنان رستوران طوری با آدم برخورد می کنند که انگار سهم پدریشون رو داریم میل می کنیم و صف جداگانه تشکیل می دهند و از این جور بازی ها)

گفتیم چشم همسر جان ما فکر جیب شماییم هرجا شما بفرمایید

رفتیم به یه رستوران که اسمش رو نمی گم ...

همسر عزیز رفتن طالبی بستنی سفارش دادند و نشسته بودیم منتظر بستنی که

یکی از شاگردهای بستنی فروشی سگ به بغل وارد شد بنده و همسر جان چشمامون گرد شده بود و داشتیم سعی می کردیم به خودمون بقبولونیم که ایشالا گربه است که پدر متشخصی اومد جلو و از پسر جوون خواست سگ رو ببره نزدیک میز اونا تا پسر و همسرش یه دل سیر اون سگ بینوا رو که انصافا خوشکل بود ببینند

پسرک البته سگ رو بعد از یه نمایش کوتاه از مغازه بیرون برد و اومد جلوی همه ما البته در دستشویی دستانش رو شست ولی به همسر جان گفتم من نمی تونم اینجا بستنی بخورم و بالاخره ما باید یه جوری به این کار اعتراض کنیم  و نهی از منکر انجام بدیم که

همسر جان هم رفتند سفارش ها رو پس دادند و گفتند به خاطر آوردن این سگ ما نمی خوایم اینجا چیزی بخوریم و اگه شما مشکلی داری بنده پول بستنی ها رو حساب می کنم که فروشنده گفت لازم نیست شما بفرمایید و از مغازه اومدیم بیرون

به همسرم گفتم :عجیب اینجا به کرامت انسانیمون احترام گذاشته شد!

البته به خاطر قول همسر جان رفتیم باغ بستنی و بستنی و شام خوردیم جاتون خالی خوش گذشت.

 




موضوع مطلب :
<   1   2   3   4   5   >>   >   
درباره وبلاگ

آرشیو وبلاگ
طول ناحیه در قالب بزرگتر از حد مجاز
آمار وبلاگ
بازدید امروز: 7
بازدید دیروز: 6
کل بازدیدها: 123169

عنوان لوگوی شما



>