سفارش تبلیغ
صبا ویژن
شهر من گمشده است اردکان
وبلاگ حرف هایی خودمانی است در مورد شهرم حرف هایی که شاید به تعداد شهر های ایران قابل تکرار باشند
یکشنبه 92 شهریور 31 :: 5:17 عصر ::  نویسنده : دختر کویر

چند شب پیش به سلامتی سالگرد ازدواجمون بود و قرار بود خانوادگی بریم شام رو بیرون بخوریم .

موقع عصر همسر بنده از محل کارشون فراخوانده شدند و بیرون رفتن موند برای یازده شب

همسر جان که تشریف اوردند گفتند می ریم بیرون اشکال نداره دیر شده آخه من به بچه ها قول دادم

خلاصه رفتیم بیرون

اینجانب پیشنهاد دادم بریم به رستورانی که از طرف محل کار همسر باهاش قرداد دارند و چند درصدی تخفیف می دهند

همسر جان فرمودند نه اونجا به کرامت انسانی آدم توهین میشه(البته همسر جان درست می فرمایند کارکنان رستوران طوری با آدم برخورد می کنند که انگار سهم پدریشون رو داریم میل می کنیم و صف جداگانه تشکیل می دهند و از این جور بازی ها)

گفتیم چشم همسر جان ما فکر جیب شماییم هرجا شما بفرمایید

رفتیم به یه رستوران که اسمش رو نمی گم ...

همسر عزیز رفتن طالبی بستنی سفارش دادند و نشسته بودیم منتظر بستنی که

یکی از شاگردهای بستنی فروشی سگ به بغل وارد شد بنده و همسر جان چشمامون گرد شده بود و داشتیم سعی می کردیم به خودمون بقبولونیم که ایشالا گربه است که پدر متشخصی اومد جلو و از پسر جوون خواست سگ رو ببره نزدیک میز اونا تا پسر و همسرش یه دل سیر اون سگ بینوا رو که انصافا خوشکل بود ببینند

پسرک البته سگ رو بعد از یه نمایش کوتاه از مغازه بیرون برد و اومد جلوی همه ما البته در دستشویی دستانش رو شست ولی به همسر جان گفتم من نمی تونم اینجا بستنی بخورم و بالاخره ما باید یه جوری به این کار اعتراض کنیم  و نهی از منکر انجام بدیم که

همسر جان هم رفتند سفارش ها رو پس دادند و گفتند به خاطر آوردن این سگ ما نمی خوایم اینجا چیزی بخوریم و اگه شما مشکلی داری بنده پول بستنی ها رو حساب می کنم که فروشنده گفت لازم نیست شما بفرمایید و از مغازه اومدیم بیرون

به همسرم گفتم :عجیب اینجا به کرامت انسانیمون احترام گذاشته شد!

البته به خاطر قول همسر جان رفتیم باغ بستنی و بستنی و شام خوردیم جاتون خالی خوش گذشت.

 




موضوع مطلب :

درباره وبلاگ

آرشیو وبلاگ
طول ناحیه در قالب بزرگتر از حد مجاز
آمار وبلاگ
بازدید امروز: 6
بازدید دیروز: 11
کل بازدیدها: 120330

عنوان لوگوی شما



>